جدول جو
جدول جو

معنی ماسه زی - جستجوی لغت در جدول جو

ماسه زی(خُ طَ لَ)
در ماسه زینده. (اصطلاح جانورشناسی) جانوری که در ماسه زندگی کند. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل ’آرنیکل’ فرانسوی انتخاب کرده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 131 شود
لغت نامه دهخدا
ماسه زی
جانوری که در ماسه زندگی کند
تصویری از ماسه زی
تصویر ماسه زی
فرهنگ لغت هوشیار
ماسه زی
آرنیکول
تصویری از ماسه زی
تصویر ماسه زی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
عمل واکسن زدن، واکسیناسیون
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
نوازندۀ کاسه (از آلات موسیقی) :
ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان
ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 194)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ زَ)
فرهنگستان این کلمه را معادل ’واکسیناسیون’ فرانسوی انتخاب کرده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ص 87 و واکسن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ لَوَ)
زنی که همه دختر زاید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماده زاینده. مئناث
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
صحرایی که ماسۀ نرم دارد. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل کلمه ’سابلیر’ فرانسوی انتخاب کرده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 99 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسه زن
تصویر کاسه زن
نوازنده کاسه: (ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میرروم بیار،) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسه زار
تصویر ماسه زار
صحرایی که ماسه نرم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
عمل واکسن زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
تخمیر
فرهنگ واژه فارسی سره
شن زار، رملزار
متضاد: ریگزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد